پوستری زیبا و پرمعنا از امام خامنه ای در تظاهرات امروز مردم افغانستان

۱۳۸۹ دی ۲۳

این پوستر , نشان دهنده میزان محبوبیت امام خامنه ای(ولی امر مسلمین کره زمین و حومه)در جهان اسلام و مخصوصا کشور افغانستان است!

https://i0.wp.com/radiokoocheh.com/wp-content/gallery/kabul-20110113/20110113-koocheh08.jpg

https://i0.wp.com/radiokoocheh.com/wp-content/gallery/kabul-20110113/20110113-koocheh01.jpg

https://i0.wp.com/radiokoocheh.com/wp-content/gallery/kabul-20110113/20110113-koocheh02.jpg

https://i0.wp.com/radiokoocheh.com/wp-content/gallery/kabul-20110113/20110113-koocheh05.jpg

منبع: رادیو کوچه

http://radiokoocheh.com/article/82370

نوشته‌شده در Uncategorized | 20 دیدگاه

حشمت الله طبرزدی(مبتکر واژه»امام خامنه ای») سند زنده ایست برای اثبات این که خامنه ای نباید زیاد دلش را به بسیجیانش خوش کند

(هر بسیجی که حقیقت خواه و آزاده باشد, فردا دشمن خامنه ای خواهد بود)

حشمت الله طبرزدی اولین فردی بود که از واژه «امام خامنه ای» در نشریه اش استفاده نمود ولی امروز در زندان به سر می برد و یکی از مخالفان جدی نظریه ولایت فقیه است که چند روز پیش حتی از خامنه ای به مجامع جهانی شکایت کرد!

خواندن سیر تحولات مهندس حشمت الله طبرزدی از امام خامنه ای تا رد ولایت فقیه , خالی از لطف نیست

روز 16 شهریور، آخرین جلسه دادگاه او بود، که طبرزدی شجاعانه، از روند غیر قانونی بازجویی ها، شکنجه در زندان، اعترافات اجباری و …. صحبت کرد، طبرزدی در متن دفاعیه خود نوشته بود» شاه را سرنگون نکردیم که دوباره همان جایگاه را باز تولید کنیم».سیر تحولات طبرزدی، نشان می دهد که حکومت نباید خیلی دل به بسیجی ها خوش بدارد، طبرزدی که روزی از لفظ امام خامنه ای استفاده می کرد، امروز در دادگاه، او و دستگاه ولایتش را همان دستگاه استبدادی شاه می داند. این تحولات را هر بسیجی ای می تواند داشته باشد

https://i0.wp.com/tourjan.com/wp-content/uploads/2009/09/payame-daneshjou.jpg

 

 

شاید عجیب ترین و رساترین توصیفی که بشود از تغییر نظرات او داشت این است که او را مبدع لفظ «امام خامنه ای» می دانند، اما او در کمتر از یک دهه تغییری 180 درجه ای را تجربه و از منتقدین ولایت فقیه شد و طرح دوره ای بودن مقام رهبری و تجدید نظر در قانون اساسی را مطرح کرد، روزگاری نشریه اش مدافع سرسخت هاشمی رفسنجانی و دولت او بود اما روزگاری هم رسید که او در نشریه اش افشاگری هایی را در مورد دولت وی مطرح کرد، کار به همینجا ختم نمی شود البته پیام دانشجو همان نشریه ای بود که یکی از جنجالی ترین پرونده های تاریخ انقلاب یعنی پرونده مربوط به برادر محسن رفیق دوست را افشا و پیگیری و در نتیجه یکی از متهمان این پرونده یعنی فاضل خدادا محکوم به اعدام و دیگر متهم این پرونده یعنی مرتضی رفیق دوست(برادر محسن رفیق دوست) محکوم به حبس ابد شد. حشمت الله طبرزدی در سالهای جنگ نیز به عنوان داوطلب به جبهه رفته و از گزند ترکشها هم در امان نماند و دو برادرش را هم در جنگ از دست داده است اما بعدها ادعا کرد که به عنوان بسیجی به جبهه نرفته است، او همچنین روزگاری نقدهایی را بر نظریه قبض و بسط سروش وارد می کرد و امروز او رسما خود را یک سکولار می داند، حشمت الله طبرزدی در ماجرای کوی دانشگاه و وقایع سال 78 به عنوان یکی از مسببین آشوبها به زندان محکوم و چند سال پیش محکومیتش به پایان رسید.  حشمت الله طبرزدی این روزها به رویای یک حکومت سکولار می اندیشد.

– حشمت الله طبرزدی کیست؟

حشمت‌الله طبرزدی در سال 1338 متولد شد وی بعد از گذراندن دوران دبیرستان از آبادان به تهران آمد و در رشته مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه امیر کبیر فارغ التحصیل شد.

وی در مصاحبه با شهرگان سیر تحولات خود را اینگونه توصیف میکند من یک فرایند طولانی را طی کردم. در ابتدا و در سال‌های 56 و 57 یک نیروی انقلابی و طرفدار انقلاب اسلامی بودم و به همین خاطر در بحبوحه انقلاب هم به دلیل فعالیت‌های دانشجویی برای مدتی از دانشگاه اخراج شدم. پس پیروزی انقلاب با جدیت در انجمن‌های اسلامی فعالیت کرده و دوره سال‌های 58 تا 62 به عضویت دفتر تحکیم و سپس شورای مرکزی آن در آمدم. من در جنگ 8 ساله ایران و عراق هم شرکت فعال داشتم و هزینه دادم. در مجموع می خواهم بگویم که اینجانب در دوره‌هایی جزء نیروهای وفادار به نظام جمهوری اسلامی و به شدت آرمان گرا محسوب می شدم. پس از آن در سال 73 به صف منتقدین موجود پیوستم.  یعنی نسبت به رفتار و عملکرد مجموعه مسئولین جمهوری اسلامی انتقاد داشتم و تا سال 75 از طریق هفته نامه پیام دانشجو، برگزاری میتینگ‌های سیاسی و فعالیت از طریق اتحادیه اسلامی دانشجویان و دانش آموختگان به نقد، مخالفت و افشاگری پرداختم، در واقع در این دوره، ما با نظام هیچ مشکلی نداشتیم و تنها بخشی از نیروهای مسئول در کشور را نقد می کردیم اما به مرور در سال 75 من به صف منتقدین ولایت فقیه نزدیک شدم و سال 76 به صراحت گفتیم که رهبری باید دوره‌ای باشد و رهبر خود را پاسخگوی مردم بداند.
این موضع سیاسی در میتینگ 29 مهر ماه سال 76 که در مقابل دانشگاه تهران برگزار شده بود، اعلام شد. بدین ترتیب و با گذشت زمان به این نتیجه رسیدم که بایستی در ساختار قانون اساسی تغییراتی صورت گیرد و نهایتا ادامه این دیدگاه‌ها منجر به صدور اعلامیه‌ای تحت عنوان «ساختار سیاسی آینده ایران» در فروردین ماه سال 78 یعنی مدتی پیش از حادثه 18 تیر 78 شد.در آنجا صراحتا اعلام کردیم که ما (جبهه متحد دانشجویی) خواهان یک جمهوری دموکراتیک و آزاد از مذهب هستیم و به نحوی می توان گفت که از این جا به بعد سکولاریسم را پذیرفتم

وی مدیر مسئول نشریات «پیام دانشجو » ، «ندای دانشجو»،«هویت خویش» و «گزارش روز» بود. در این میان اما هفته نامه پیام دانشجو از همه پر سر و صداتر بود، در سال‌های میانه دهه هفتاد افشاگری‌های گسترده‌ای پیرامون فساد اقتصادی و سیاسی در دولت هاشمی رفسنجانی و برخی نهادهای مربوط به نظام و شخصیتها در این هفته نامه منتشر و این نشریه پس از چند نوبت توقیف، و در آخر لغو امتیاز شد. این نشریه ابتدا با نام «پیام دانشجوی بسیجی» منتشر می‌شد، اما با شکایت علیرضا افشار فرمانده وقت بسیج، ملزم به تغییر نام و حذف پسوند بسیجی گردید.پرونده اختلاس 123میلیارد تومانی بانک صادرات که منجر به اعدام فاضل خداداد و حبس ابد مرتضی رفیق دوست (برادر محسن رفیق دوست) شد، از سوژه های مهم هفته نامه پیام دانشجو بود.

طبرزدی ماجرای راه اندازی این نشریه را اینگونه عنوان می کنددر سال 1367، آيت اله خميني پيامي براي دانشجويان داد. ايشان در آن پيام گفته بود: «فرزندان بسيجي ام در اين دو مركز حوزه و دانشگاه پاسدار اصول نه شرقي و نه غربي انقلاب باشند». من و دوستانم در اتحاديه دانشجویي، خود را مخاطب اين پيام مي دانستيم و اين پيام به ما انگيزه داد تا نام نشريه خود را «پيام دانشجوي بسیجی» انتخاب كنيم. آن دوره نشريه به صورت فصل نامه درمي آمد. البته منظم نبود. براي اين كار از يك سو امكانات مالي ما محدود بود و، از ديگر سو، وزارت ارشاد به ما مجوز نمي داد. استناد وزارت ارشاد در دورهء وزارت خاتمي اين بود كه به لحاظ حقوقي، انجمن هاي اسلامي دانشجويي، امكان قانوني اين را ندارند كه پروانهء رسمي براي انتشار نشريهء خود را دريافت کنند. پس ما مجوز موردی مي گرفتيم. مثل چاپ يك كتاب. ما، در فاصلهء سال 1367 تا 1373، همين فصل نامه را انتشار داديم.»

حشمت الله طبرزدی ماجرای گرایشش به انقلاب را نیز به این ترتیب شرح می دهد در آن زمان، در داخل مبارزات دانشجويي سه گروه مشخص فعال بودند: دانشجويان مذهبي، دانشجويان چپ و دانشجويان آزاد. من جزو گروه سوم بودم. و اگر چه در مبارزات، هر سه گروه با هم همكاري داشتند، ولي، در عين حال، نسبت به هم داراي مرز بندي فكري و اجتماعي بودند و، حشر و نشر اجتماعي من هم عمدتاً با دانشجويان غير مذهبي بود. من اين موضع را تا اوايل سال 1357 حفظ كردم. اما، با گسترش انديشه هاي دكتر شريعتي، و به ويژه حضور جدي تر آيت الله خميني در مبارزات آزاديخواهانۀ  ملت ايران، به مرور من نيز جذب ايدئولوژي مذهبي شدم و مواضع پيشين ام را رها كردم. جاذبه هاي انقلابي و مبارزاتي ما را تشويق می کرد تا ايدئولوژي جديدي را كه دكتر شريعتي مباني فكري و اجتماعي اش را مطرح مي كرد، و آيت الله خميني نماد سياسي آن بود، به عنوان ايدئولوژي برتر بپذيريم.«

حشمت الله طبرزدی سابقه حضور در جبهه  و ترکش برداشتن را هم در پرونده خود دارد او از سال 60 تا 65 به عنوان داوطلب به جبهه اعزام شد که يك بار مثل يك بسيجي ساده، يا تك تيرانداز، در جنگ شركت كرد و دو بار نيز به عنوان تخريب چي يا خنثي كنندۀ مين در جنگ فعالیت می کرد او بعدها که به یکی از مخالفان نظام تبدیل می شود ماجرای حضورش در جبهه به عنوان بسیجی را اینگونه تفسیر می کند:«در اين مورد بايد توضيح بدهم. من هيچ گاه عضو «تشكيلات بسيج» نبودم بلکه، مثل ميليون ها پير و جوان ديگر ايرانی، چند نوبت داوطلبانه در جنگ شركت كردم. اما در آن زمان هر كس که عضو سپاه و ارتش نبود، ولي به صورت داوطلب به جبهه مي رفت، بسيجي خطاب مي شد. من نيز از اين دست بسيجي ها بودم كه به محض اينكه از جبهه برمي گشتم، ديگر بسيجي نبودم. بعبارت ديگر، بسيجي بودن من با سه بار شرکت در جنگ و تركش خوردن مترادف بود و هيچ ارتباطي با تشكيلات بسيج نداشت و من حتي براي يك ساعت هم عضو هيچ يك از تشكل هاي از اين دست نبوده ام. فعاليت من هميشه در حوزۀ مسايل سياسي- فرهنگي و در چارچوب انجمن هاي دانشجويي بود.

جنگ ایران و عراق البته دو برادر اورا هم از او گرفت:» يكي از برادرانم در 20 مهر ماه 1359، يعني درست 20 روز از جنگ در پل «مارد» آبادان و هنگام نبرد با متجاوزان عراقي، كشته شد و برادر ديگرهم در سال 1362 در همان آبادان جان خود را از دست داد.»

وی از اعضاي فعال انجمن اسلامي بود و پس از پيروزی انقلاب، يعنی حدوداً در پايان سال 1358،  به عنوان نمايندۀ  انجمن اسلامي وارد شوراي عمومي «دفتر تحكيم وحدت» شد و تا سال 1362 در شوراي مركزي اين دفتر فعال بود. اما بعدها (در سال 62)، به گفته خودش در واکنش نسبت به تبديل «وحدت انجمن های اسلامی» به وسيله ای برای «وحدت حوزه و دانشگاه»، و به دليل اختلافات سياسي مختلف ديگر،از دفتر تحكيم خارج شد و، به کمک عده ای از دانشجويان، تشكل «اتحاديۀ  انجمن هاي اسلامي دانشجويان و دانش آموختگان» را با عضويت چند انجمن اسلامي بنا كرد.

حشمت الله طبرزدی در وقایع کوی دانشگاه به همراه منوچهر محمدی به عنوان یکی از مسببین بروز حوادث آن سال به حبس محکوم شد در ابتدا حکم او 14 سال زندان بود اما بعدها به 7 سال تقلیل پیدا کرد وی چند سال پیش دوران محکومیت را سپری و از زندان آزاد شد، اکبر محمدی اما در سال 85 در زندان فوت کرد برادر وی منوچهر محمدی نیز از کشور گریخت. دو سال پیش نیز طبرزدی بعد از پایان محکومیت مجددا احضار و بازداشت شد اما بعد از مدتی آزاد شد. گویا او در این سالهای زندان به حکومتی سکولار می اندیشیده است.

از امام خامنه ای تا رد ولایت فقیه

«اما به مرور در سال 75 من به صف منتقدین ولایت فقیه نزدیک شدم و سال 76 به صراحت گفتیم که رهبری باید دوره‌ای باشد…»

نشریه پیام دانشجو اولین بار لفظ امام خامنه ای را برای رهبر انقلاب به کار برد، حشمت الله طبرزدی در دوره ای حتی پیش از درگذشت مرحوم آیت الله اراکی و ایجاد خلأ مرجعیت، مروّج مرجعیت منحصره آقای خامنه ای بود و  دیدگاه های فقهی ایشان را با عنوان« استفتائات امام خامنه ای» منتشر می کرد. اما بعدها به یکی از منتقدین اصلی ولایت فقیه تبدیل و در سال 76 رسما اعلام کرد که رهبری باید دوره ای باشد، خودش ماجرای این تغییر را اینگونه شرح می دهدطرح« امام خامنه اي» اوج اين راديكاليزم مذهبي – انقلابي و، در عين حال، ياس و سرخوردگي ما از وضع موجود بود. هر اندازه فشارهاي وارده از سوي دولت حاكم ـ اعم از قوهء قضائيه، وزارت اطلاعات، دولت رفسنجاني، بنياد مستضعفان و صدها نهاد و شخص حقيقي و حقوقي ديگر ـ بر ما افزايش مي يافت، مواضع مذهبي- انقلابي ما نيز راديكال تر مي شد؛ با اين توهم كه لابد سوراخ دعا يا علت العلل را پيدا كرده ايم! يعني علت العلل را عملكرد اين افراد و نهادهاي حكومتي می دانستیم كه از خط انقلاب و ايدئولوژي منحرف شده اند.ديدگاه ايدئولوژيك ما، آنگاه ضربهء كاري خورد كه شخص رهبر، كه او را «امام» لقب داده بوديم، در يک موضع گيري آشكار به دفاع از وضع موجود، دولت رفسنجاني و عملكرد محسن رفيق دوست پرداخت و ما دريافتيم كه از ابتدا بي راهه رفته ايم.»

البته علی رغم  اظهارات حشمت الله طبرزدی، آیت الله خامنه ای در حالی که از همه دولتهای بعد از خودش حمایتهایی را بجا آورده نقد های صریحی را هم بیان کرده است  وی حتی پیش از آنکه طبرزدی به انتقاد از دولت سازندگی روی آورد و در سالهایی که طبرزدی و دوستانش در پیام دانشجو یکی از حامیان اصلی هاشمی و دولتش به حساب می آمدند انتقادات تندی را متوجه دولت وقت کرده بود.

در یک نمونه از این نقدها در تیرماه سال 71 و در ديدار فرماندهان گردانهاى عاشوراى‏ نيروهاى مقاومت بسيج یکی از صریح ترین این انتقادات توسط رهبر انقلاب متوجه دولت سازندگی شده بود:

«عبرت‌گيرى از عاشورا اين است كه نگذاريم روح انقلاب در جامعه منزوى و فرزند انقلاب گوشه‌گير شود. عده‌اى مسائل را اشتباه گرفته‌اند. عده‌اى، سازندگى را با ماديگرايى، اشتباه گرفته‌اند. سازندگى چيزى است، ماديگرى چيز ديگرى است. سازندگى يعنى كشور آباد شود، و طبقات محروم به نوايى برسند…. سازندگي همان كاري بود كه علي بن ابي طالب(ع) مي كرد… آن بزرگوار با دست خودش نخلستان آباد مي كرد، زمين احيا مي كرد، درخت مي كاشت، چاه مي كند و آبياري مي كرد. اين سازندگي است. دنيا طلبي و ماده طلبي كاري است كه عبيدالله بن زياد و يزيد مي كردند. چه وقت آن ها چيزي را به وجود مي آوردند و مي ساختند؟ آن ها فاني مي كردند، مي خوردند و تجملات را زياد مي كردند. اين دو تا را نبايد با هم اشتباه كرد. امروز يك عده به نام سازندگي خودشان را غرق در پول و دنيا و ماده پرستي مي كنند. آيا اين سازندگي است؟»( سخنان رهبر انقلاب در ديدار فرماندهان گردانهاى عاشوراى‏ نيروهاى مقاومت بسيج در سالروز شهادت امام سجاد(ع ( 22/4/1371)

حتی رهبر انقلاب یک سال پیش از این سخنرانی نیز انتقاداتی را در ديدار مسؤولان‌ و كارگزاران‌ نظام‌ بطور تلویحی متوجه دولتمردان کرده بود:«اشراف مگر چگونه بودند؟ چون آنها فقط ريششان تراشيده بود، ولى ما ريشمان را گذاشته‌ايم، همين كافى است؟! نه، ما هم مترفين مى‌شويم. واللَه در جامعه‌ى اسلامى هم ممكن است مترف به وجود بيايد. از آيه‌ى شريفه‌ى «و اذا اردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها» بترسيم. تُرف، فسق هم دنبال خودش مى‌آورد. اندازه نگهداريد؛ دولت مخارجش زياد و سنگين است.»( سخنراني‌ در ديدار مسؤولان‌ و كارگزاران‌ نظام‌ جمهوري‌ اسلامي‌ ايران 23/5/1370)

در همین سخنرانی رهبری به نمونه ای عینی اشاره می کند و ادامه می دهد:«گزارش آمده كه روحانى عقيدتى، سياسى در يكى از دستگاه‌ها، خودش ماشين دارد، ولى ماشين دولتى سوار مى‌شود! من نوشتم كه حق ندارد، اين كار را بكند. براى من جواب آمد كه اين كار رويه است و همه مى‌كنند! اين آقا خودش يك ماشين دارد، كه براى خودش لازم است؛ يكى هم خانمش دارد و نمى‌شود كه خانمش از اين ماشين استفاده كند! عجب! اين چه حرفى است؟ من الآن اعلام مى‌كنم و قبلاً هم نوشتم و اين را گفتم كه آن وقتى كه آقايان امكانات شخصى دارند، حق ندارند از امكانات دولتى استفاده بكنند. اگر ماشين داريد، آن را سوار شويد و به وزارتخانه و محل كارتان بياييد؛ ماشين دولتى يعنى چه؟ واللَه اگر من از طرف مردم مورد ملامت قرار نمى‌گرفتم كه مرتب ملاحظه‌ى جهات امنيتى را توصيه مى‌كنند، بنده با ماشين پيكان بيرون مى‌آمدم. به حد ضرورت اكتفا كنيد و اندازه نگه داريد؛ اينها ما را از مردم دور مى‌كند، روحانيون را از مردم دور مى‌كند. روحانيون، به تقوا و ورع و بى‌اعتنايى به دنيا در چشمها شيرين شدند. بدون ورع و بدون دورانداختن دنيا، نمى‌شود در چشمها شيرين ماند. مردم رودربايستى ندارند؛ خدا هم با كسى رودربايستى ندارد.»(همان)

حتی بعد از اینکه برخی از دولتمردان معتقد بودند که بعضی از مردم ناگزیر باید زیر چرخ توسعه له شوند(هاشمی رفسنجانی هم در خطبه های نماز جمعه اظهارات مشابهی ایراد کرده بود) رهبری در سخنانی در سال 74 اینگونه نظرش را اعلام می کند: «آنچه که در اين بين بايستي با وسواس و دقت دنبالش باشيد، مسأله «عدالت اجتماعي» است که با رشد و توسعه هم سازگار است. بعضي اين طور تصور مي‏کردند -شايد حالا هم تصور کنند- که ما بايستي دوره‏اي را صرف رشد و توسعه کنيم و وقتي که به آن نقطه مطلوب رسيديم، به تأمين عدالت اجتماعي مي‏پردازيم. اين فکرْ اسلامي نيست.»( سخنان رهبرى‏در ديدار با رئيس جمهور و هيأت وزيران به مناسبت بزرگداشت هفته دولت 8/6/1374)

ایشان در سال 75 و یکسال پیش از پایان دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی هم باز همین مسئله را مورد توجه قرار دادند و فرمودند: «ما اگر سازندگي را باز هم پيش ببريم، اما در جهت استقرار عدالت و از بين بردن تبعيض و ايجاد برابري حقوق و احياي کرامت زن و مرد مسلمان فعاليتي نکنيم، موفقيتي به دست نياورده‏ايم. موفقيت، آن وقتي است که بتوانيم معنويت و دين و اخلاق و عدالت و معرفت و سواد و توانايي‌هاي گوناگون را در ميان جامعه مستقر کنیم.»(سخنان ایشان در اجتماع بزرگ مردم اهواز 18/12/1375)

(البته نمونه این سخنان از ایشان در نقد مشی دولتمردان وقت بسیار است که برای درک بهتر می توانید به حکم ایشان در مراسم تنفید حکم هاشمی رفسنجانی در دوره دوم و یا به سخنان دو سال بعد از این مراسم و در دیدار با رئیس جمهور و هیئت وزیران که در مورد فساد اشاراتی کرده بودند مراجعه کنید.)

طبرزدی بعدها اعلام کرد که بیت رهبری از وی خواسته است که اخبار مربوط به مواضع رهبری را با هماهنگی بیت ایشان منتشر کند و ضمنا از لفظ امام برای رهبر انقلاب در نشریه اش استفاده نکند.

اما آخرین نظرات حشمت الله طبرزدی پیرامون رهبر انقلاب هم شنیدنی است:»اگر تا سال گذشته،حد اقل به شکل صوری دوجناح اصلاح طلب و محافظه کار زیر لوای جمهوری اسلامی با هم زیست مسالمت امیز داشتند و حرف ولی فقیه را فصل الخطاب اختلاف های خود می دانستند،در شرایط کنونی این دو جناح به دشمن خونی همدیگر تبدیل شده و [آقای]خامنه ای در بین جناح اصلاح طلب به کلی اعتبار خود را از دست داده و دربین مراجع سنتی نیز کسی نظرات او را نمی پذیرد(!) او بار ها از ان ها خواست که سکوت خود را شکسته و به حمایت از او و دولت احمدی نژاد برخیزند اما ان ها به این توصیه ها و خواسته ها اصلا توجه نکردند.(!)»

– شرکت در کلاسهای سروش و نقد نظریه قبض و بسط شریعت

حشمت الله طبرزدی طبق گفته خودش به شدت به فلسفهء اسلامي و انديشه هاي ملاصدرا، طباطبايي و مطهري علاقه مند بود و يكي از برنامه هاي كاري اش مطالعه و انتشار اين آثار بود. همچنین تشكيل كلاس براي دانشجويان و دانش آموزان و علاقه مندان، و تدريس اين گونه مباحث، و نقد تئوري هاي ماركسيستی از برنامه هاي روزانه وی بود. او اين برنامه ها را به مرور و تا سال 1368 و بلكه پس از آن نيز، با تشكيل كلاس ها و اردوهاي دانشجويي، ادامه داد و جلسات نقد و بررسي انديشه هاي فلسفي را برگزار مي كرد.

اما شنیدن ماجرای شرکت او در کلاسهای عبدالکریم سروش و بعد نقد نظریه قبض و بسط شریعت وی نیز خالی از لطف نیست:

» من اگرچه در سال 1359 در درس هاي فلسفي دكترسروش در دانشگاه تربيت معلم شركت کرده و او را به عنوان يكي از شاگردهاي مطهري مي دانستم، ولي در سال 1368 تا 1371، خودم جلسات نقد آراي سروش را اداره مي كردم. در اين دوره، يعني نزديك به يك دهه، كارهاي زيادي در حوزهء فلسفهء اسلامي و دفاع از انديشهء ديني انجام دادم كه البته از سال 1373 به بعد، خودم به نقد همين كارها نيز اقدام كردم. «

«اما در سال 1368 خود دكتر سروش دچار يك چرخش فلسفي شد و در پی آن «قبض و بسط تئوريك شريعت» را نوشت. من اما، با تكيه بر مباني فلسفي كه از خود او و مطهري آموخته بودم، در سال 1371 يك سخنراني در دانشگاه اصفهان انجام داده و «قبض و بسط» را نقد كردم. اين سخنرانی بعداً به صورت کتاب و با عنوان «آرمانگرايان عليه دنياگرايان» منتشر شد. «

«در آن دوران من كتب فلسفي ديگر ـ از پوپر، جان لاک، و امثال آنها ـ را هم مي خواندم ولي البته هميشه به نقد آنها مي پرداختم(!) در اين زمينه مجموعهء مقالاتي را در بالغ بر 40 شمارهء هفته نامۀ پيام دانشجو،  تحت  عنوان «معرفت شناسي»، منتشر كردم.»

– معمای یک هاشمی رفسنجانی

لفظ «امیر کبیر ایران» و «سردار سازندگی» از آن جمله الفاظی بود که طبرزدی و در زمانی که از حامیان هاشمی بود در نشریه اش و در وصف هاشمی بکار می برد. شاید رفتار هاشمی و دولتمردان او و گرایش دولتمردان به اشرافی گری و فاش شدن بعضی مفاسد مربوط به شخصیتهای کشور عمده ترین علل چرخش طبرزدی و تبدیل شدن وی به یکی از منتقدین اصلی نظام باشد.

خودش در این باره می گویدشايد سال 72-71، نشريه به صورت هفته نامه و گاهي نيز ويژه نامه منتشر مي شد. عمدهء مطالب آن در نقد مواضع چپ اسلامي و مطالب عقیدتی و فرهنگی بود.در اين دوره ما به ويژه از مواضع  هاشمي رفسنجاني حمايت مي كرديم. شايان ذكر است از سال 1371 تا 1373، اتحاديهء دانشجويي ما ـ كه من سمت دبير كلي آن را داشتم و «پيام دانشجو» تريبون غير رسمي آن بود ـ به لحاظ سياسي، دچار تلاطم دروني شده بود. يعني، با وجود اين كه ما از مواضع رفسنجاني دفاع مي كرديم، اما نمي توانستيم در مقابل اختلاف فاحش طبقاتي، فقر و تبعيض موجود ساكت بمانيم. ما اگرچه اين وضعيت را با آرمان هاي ايدئولوژيك و انقلابي خود در تضاد مي ديديم.از سوي ديگر، من، به عنوان دبير كل اتحاديه و مدير مسئول نشريه، از سوي فردي به نام ميرمحمدي، كه رئيس دفتر هاشمي رفسنجاني بود، زير فشار بودم كه به آنها اطلاع دهم که در اتحاديه و نشريه چه مي گذرد. اما در نشريه اعلام مي كرديم كه برخي خوانندگان دچار توهم  شده اند و قرار نيست، نشريه توقيف شود!»

به تدریج اما وی از هاشمی دل برید و با فرا رسیدن گرانی های ۴۹ درصدی سال۷۳ به منتقد دولت سازندگی بدل شد و حملات شدیدی را علیه روغنی زنجانی، مرحوم دکتر نوربخش، حسین عادلی و دیگر مردان اقتصادی دولت ششم آغاز کرد.

اما او در صریح ترین سخنانش در نقد هاشمی علت انتقاد از هاشمی را اینگونه مطرح می کند:

«زمانی که ما کار افشاگری را شروع کردیم، آقای میرمحمدی که پیش از آقای مرعشی رییس دفتر آقای هاشمی بودند، چند بار با ما تماس گرفتند.  یک بار هم پرسیدند که آقای هاشمی می گوید، معنای این کار شما چیست و این نقدهای صریح با چه هدفی است؟  یک بار دیگر هم آمدند و به نحوی تهدید کردند که مثلا اگر این کار را ادامه دهید، نتیجه خوبی نمی گیرید. پس از آقای میرمحمدی آقای هاشم رهبر هم با ما جلسه گذاشت و گفت که این روند شما تخریب دولت است ولی ما کوتاه نیامدیم. اگر شما پیام دانشجو را ورق بزنید خواهید دید که ما با یک جریان که آن زمان به آنها باند قدرت می‌گفتیم، درگیر بودیم. علت خطاب ما به این دلیل بود که آقای رفسنجانی قدرت مطلقه موجود آن زمان بود ولی ما جریانات دیگری مانند اختلاس و یا برخوردهای قوه قضاییه راه هم پیگیری می‌کردیم، بنابراین مبارزه با فساد، رشوه، اختلاس و بی‌عدالتی بخشی از کار ما بود. آن موقع به ما می گفتند که اشتباه شما این است که با همه دستگاهها درگیر شدید. وقتی ما روی هر نوع فساد یا نابرابری یا اختلاس دست می گذاشتیم، صدای یکی از قدرتمندان بلند می شد و هاشمی رفسنجانی هم سمبل این قدرت بود.»

و در جای دیگر سخنانش در مورد باند قدرت را اینگونه بسط می دهد:

» در آن زمان ما دشمن اصلي خود را «باند قدرت» ـ يعني رفسنجاني و نهادهاي قدرتي مثل قوۀ قضائيه، وزارت اطلاعات، شهرداري تهران، بنياد مستضعفان و كارگزاران ـ می دانستيم كه مجموعاً قدرت مطلق را در دست داشتند و ما کرراً با آنها در افتاده بوديم. در اين ميان ما ملتفت شديم که بين دو جناح حكومت، يعني طرفداران رفسنجاني و طرفداران رهبر، شكاف افتاده است. دوستان شوراي مركزي اتحاديهء دانشجويي هم، بر پايۀ تحليل از شرايط روز، به اين نتيجه رسيدند كه اگر چه ما نسبت به اين اختلاف بي طرف هستيم اما برای تشدید آن و نيز ادامۀ مبارزه با «باند قدرت»، كه در نظر داشت با تغيير قانون اساسي، رياست جمهوري رفسنجاني را مادام العمر كند، خوب است نامه اي به رهبر بنويسيم و از ايشان بخواهيم تا دستور دهند که انتشار هفته نامه ادامه پيدا كند تا ما نيز به «دفاع از اصول انقلاب» بپردازيم. البته اگرچه مطابق اساسنامه دبير كل بايد آن را امضاء مي كرد، اما من به دليل اين كه محتواي اين نامه را قبول نداشتم آن را امضا نكردم و فقط مهر اتحاديه را پاي آن گذاشتم. هرچند که بايد اقرار کنم که با همهء اکراه با اصل كار موافق بودم.»

– غیر اصولگرایی که اصلاح طلب نیست!

حشمت الله طبرزدی هیچ گاه خودش را یک اصلاح طلب ندانسته او که دبیر کلی جبهه دمکراتیک ایران را بر عهده دارد معتقد است که او را نباید با اصلاح طلبان مقایسه کنند، چون اصلاح طلبان از طریق حضور در قدرت، دولت و کسب کرسی‌های وزارت و وکالت فعالیت می‌کنند. و در جایی نظرش را نسبت به سید محمد خاتمی اینگونه عنوان می کند:» اصولا معتقد بودیم آقای خاتمی هم به نحوی دست نشانده هاشمی رفسنجانی است که اندکی مواضع سیاسی‌اش را مدرن‌تر کرده است؛ ولی بعد‌ها اعلام کردیم که علیرغم اینکه موضع ما نسبت به خاتمی انتقادی است از اقدامات مثبت وی استقبال کرده و از آنها حمایت می کنیم.«

طبرزدی همچنین نقدی بر نوشته های محمدرضا یزدان پناه درباره ی گفتگوی صدای امریکا((VOA) با وی در روز19 تیر ماه و ناظر بر وقایع 18 تیر ماه 1378 می نویسد و در این نقد تند و تیز موضع عجیب و تندی نسبت به اصلاح طلبان اتخاذ می کند:»

لازم است به این دوست عزیز یاد آور شوم، اگر قرار باشد جریانی مظلوم نمایی کند و بگوید تریبون ندارد،این اپوزسیون و نیروی سوم است نه اصلاح طلبانی که نه تنها ده ها روزنامه و هفته نامه در اختیار دارند،بلکه برخی سایت های مهم خبری مثل«گویانیوز» و «روزآنلاین»را نیز در اختیار دارند.ضمن این که روزنامه های اصلاح طلب مثل«اعتماد» ، «اعتماد ملی» ، «کارگزاران» ، «همبستگی» ، «شهروند روز» و…به راحتی درباره ی همه ی مسایل می نویسند.آن ها درباره ی سالگرد18 تیر نیز زیاد نوشتند،اما آنگونه می نویسند که منافع اصلاح طلبان حکومتی ایجاب می کند.لابد ویژه نامه ی اعتماد را مشاهده فرمودید که هر آنچه خواست درباره ی 18 تیر نوشت،بدون این که حتی نماینده ای از جبهه ی متحد دانشجویی در آن ویژه نامه،محلی از اعراب داشته باشد.پس این مظلوم نمایی به دلیل این که غیر واقعی است،بیشتر«کمیک»جلوه می کند تا «تراژیک»!! اگر هیچ جریانی اصلاح طلبان و میزان ادعاهای آزاد اندیشی اشان را نشناسد،ما به خوبی می شناسیم.حتی روشنفکرترین و آزاد اندیش ترین این جریان هنوز تشکل های رقیب دانشجویی خود را به رسمیت نمی شناسند،چه رسد به اصلاح طلبان سنتی و حکومتی.

این ایراد اصولی را به خاتمی داشته و داریم که چرا از امکانات قانونی خود استفاده نکرد و در مقابل هجوم نهاد های استصوابی و گروه فشار و گروه های به ظاهر خودسر بر علیه نهاد های نوپای مدنی،تا آن اندازه ضعف و بی لیاقتی از خود نشان داد.در آن جلسه اشاره داشتم که قتل های زنجیره ای به دلیل اقدامات سرکوب گرایانه ی جناح اقتدارگرای حاکم و بی لیاقتی دولت خاتمی بود.

آیا این دولت خاتمی نبود که از طریق شورای تامین یا شورای امنیت استان و با استفاده از امکانات وزارت کشور،وزارت اطلاعات،نیروی انتظامی و حتی شبه نظامیان بسیج،دانشجویان و مردم را سرکوب کرد؟جناح اقتدارگرا،سال ها پیش از 18 تیر1378 شکست خورده  و از مشروعیت افتاده بود،ولی با پیروزی«روشنفکری دینی»در 2 خرداد 1376،مردم و به ویژه دانشجویان در انتظار بودند تا ببینند نتیجه ی عملکرد طرفداران«نقد گفتمان درون دینی»و شاگردان معنوی دکتر سروش چه خواهد بود.اما ناباورانه شاهد بودند که اصلاح طلبان دینی دوش به دوش اقتدارگرایان دینی،از هر وسیله ای برای سرکوب جنبش 18 تیر استفاده کرده و مطبوعات آن ها از صبح روز سه شنبه 22 تیر ماه به مرور اعلام کردند که اعتراض کنندگان مشتی اراذل و اوباش هستند و تازه اگر گروهی مقصر باشند،جز جبهه ی متحد دانشجویی یا به تعبیر آن ها گروه طبرزدی کسی نخواهد بود.یعنی تا آن جا که توانستند از جنبش 18 تیر ماه برای خود بهره برداری تبلیغی کردند اما  به محض این که نوبت سرکوب جنبش فرا رسید،همه ی گناه ها را گردن اراذل و اوباش و گروه طبرزدی انداختند!!

شکنجه گاه توحید در اختیار وزارت اطلاعات بود.این وزارت خانه پس از برکناری آقای دری نجف آبادی به دلیل قتل های زنجیره ای،به دست آقای یونسی و یاران او افتاد.آقای یونسی در تابستان سال 1379 یعنی یک سال پس از 18 تیر در سلول های انفرادی 209 به دیدن من آمد و از من درباره ی شکنجه های توحید دلیل خواست.او همان  جا در حضور آقای بختیاری رییس کل سازمان زندان ها و تعدادی از مدیران ارشد وزارت اطلاعات،خطاب به من گفت که رییس توحید یک 2 خردادی فرهنگی بوده و از این جهت متعجب است که چرا چنین شده است.من در همان جا و خطاب به او گفتم:«امان از این 2 خردادی ها!!»

پرسیده اند که کدام یک از شخصیت ها،فعالان و احیانا رسانه های اصلاح طلب،پس از مدتی دانشجویان را آشوبگر خطاب کردند و …پاسخ من این است که کافی است بیانیه های وزارت اطلاعات دولت خاتمی را مطالعه کنید تا حقیقت روشن شود.لابد می خواهید بگویید که آقای یونسی و وزارت اطلاعات،اصلاح طلب نبوده است!یعنی طبق معمول،دولت خاتمی را در مقابل کاستی ها و بی لیاقتی ها،تبرئه کرده و او را فاقد مسئولیت بدانید! پس این دولت در مقابل چه چیز باید پاسخگو باشد؟مطبوعات اصلاح طلب اما،همچون وزارت اطلاعات خاتمی،زیرکی به خرج دادند.آن ها ابتدا جوانان و دانشجویانی که با سیاست های تاج زاده و دفتر تحکیم موافق نبودند را اراذل و اوباش یا پسر عموهای گارد آهنین معرفی کردند و سپس آن ها را مورد حمله قرار دادند.برای نمونه خوب است صبح امروز را بخوانید.لابد می دانید که سعید حجاریان،مشاور اصلی آقای یونسی در آن دوران بود.من البته در آن دوران در سلول های انفرادی شکنجه گاه توحید زیر شکنجه ی شدید روحی 2 خردادی های فرهنگی(!؟)بودم. یا به تعبیر آقای مهندس سحابی،زیر شکنجه ی سفید بودم،اما پس از آزادی و با مشاهده ی برخی روزنامه های 2 خردادی به ویژه صبح امروز و نشاط،به خوبی دریافتم که این بازجوهای 2  خردادی برای شکنجه ی من و دوستانم از کدام روزنامه،تغذیه ی فکری می شدند.کافی است به روزنامه های آن دوران مراجعه کنید که چگونه دانشجویان و جوانان را افراطی،ماجراجو،آشوبگر و اراذل و اوباش خواندند.»

بعد از مطرح شدن نام خاتمی به عنوان کاندیدای دوره دهم ریاست جمهوری طبرزدی در انتقاد از این تصمیم به نقد حضور خاتمی برای شرکت در انتخابات می پردازد:» اما پرسش من از اصلاح طلبان و شخص خاتمی است.پرسش من این است که آیا در  بین شما قحط الرجال بود؟آیا خواستید به مردم دهن کجی کنید؟خواستید به اپوزسیون تغییر خواه،نشان بدهید که بیهوده به دنبال یک نظام دموکراتیک و سکولار هستید،زیرا اکثریت مردم ایران به قدری ناآگاه و نا پخته اند  که حاضرند،بار دیگر به مردی رای بدهند که خودش ادعا کرد که رییس جمهور تدارکات چی بیش نیست؟به راستی چه چیزی عوض شده است که همان فردی که دوره ی دوم ریاست جمهوری اش یعنی سال 1380 برای کاندیداتوری مجدد تردید داشت و با چشمی گریان آمد،دوباره به میدان برگشت؟»

طبرزدی در ادامه انتقاداتش از حضور دوباره خاتمی برای کسب کرسی ریاست جمهوری ادامه می دهد:

«گیرم که اصلاح طلبان،دست های پنهان و خاتمی،موفق گردیدند یک بار دیگر بخشی از توده های نا آگاه و خوش باور را  بفریبند و خاتمی رای بیاورد.به راستی به صرف جا به جایی قدرت از احمدی نژاد به خاتمی و دست به دست شدن مجلس به نفع اصلاح طلبان،قرار است چه اتفاقی بیفتد؟به صرف این که،این مهره ها عوض شدند،غرب به جمهوری اسلامی اجازه خواهد داد تا برنامه ی غنی سازی را ادامه دهد؟تحریم های شورای امنیت را برخواهند داشت؟مشکل گرانی،بیکاری و تورم مرتفع خواهد شد؟آزادی های اساسی تامین خواهد شد؟زهی خیال خام و باطل!»

– هاشمی جدید!

با اینکه هاشمی رفسنجانی را می توان علت العلل چرخش سیاسی طبرزدی و بی اعتمادی او به نظام دانست اما بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری و پیش از سخنرانی هاشمی در نماز جمعه وی مطلبی را خطاب به مردم و هاشمی می نویسد و در این مطلب نشان می دهد که علی رغم اینکه هنوز انتقاداتی را بر هاشمی وارد می داند ولی به او امیدهایی هم بسته است، قسمتهایی از این مطلب را در زیر می خوانید:

«جناب رفسنجانی از پایه گذاران و ادامه دهندگان این رژیم-به تعبیر ما- یا نظام مقدس-به تعبیر مهند س موسوی-بوده و هستند و در خوب وبد ان طی ۳۰ سال گذشته شریک و بلکه سهم اصلی را بر عهده داشته اند. بگذریم که افرادی چون احمدی نژاد دچار توهم شده و گمان می کنند به راحتی می توانند عالی جناب را از کوره به در کنند.قطعا احمدی نژاد ها می ایند و می روند اما عالی جناب همچنان بر سریر قدرت باقی خواهند ماند.پس این را نیز بدانند که ما می دانیم این حکومت بی نام رفسنجانی در هیچ کجای عالم شناخته نیست.همین امروز که از قدرت عالی جناب، کاسته شده است،دارای دو مسئولیت مهم حکومتی و یک مسئولیت مهم سیاسی یعنی خطیب نماز جمعه است.پس ما به این امر وقوف کامل داریم و چون محمود ها دچار توهم نمی شویم.و می دانیم که رفسنجانی برای حفظ نظام از جان و ابروی خود مایه گذاشته و می گذارد.

ولی رفسنجانی این شانس را هم داشته و دارد که جناح اصلاح طلب به ویژه اقایان خاتمی و موسوی و در نتیجه هواخواهان ان ها نیز، به ایشان ارادت خاص دارند و دنیا نیز به نقش ویژه ی رفسنجانی برای انجام تحولاتی چشم دوخته است.من  کاری ندارم که رفسنجانی در راه اندازی اشرافیت اسلامی چه نقشی داشته یا در اعدام ها و شکنجه های رژیم در ۳۰ سال گذشته سهم اول یا دوم را بر عهده دارد. به نظر من در شرایط فعلی مسائل مهم تری وجود دارد که باید حل بخشی از ان ها را از رفسنجانی خواست.

ادینه ی این هفته قرار است اقای هاشمی خطبه بخواند.موسوی و خاتمی نیز اعلام کرده اند که به نماز جمعه خواهند رفت.صد ها هزار تن از معترضین به نتیجه ی انتخابات نیز قرار است در این برنامه ی عبادی-سیاسی- و البته حکومتی شرکت کنند تا اعتراض خود را به گوش همگان برسانند. صد البته هزاران تن از طرفداران[اقای] خامنه ای و احمدی نژاد نیز شرکت می کنند تا در صورت نیاز علیه رفسنجانی شعار بدهند. نیرو های سرکوب نیز مطابق معمول، اماده ی زدن و کشتن و گرفتن هستند.اما در ذهن همگان یک پرسش تاریخی وجود دارد:اقای رفسنجانی در چنین میتینگی که هر دو طرف جنگ و نزاع حضور موثر دارند،قرار است چه سخنی بر زبان اورد که هر دو طرف را راضی کند؟در مورد خون های به نا حق ریخته شده چه خواهد گفت؟…من با صراحت به اقای رفسنجانی اعلام می کنم اگر نمی خواهد یا نمی تواند حرفی بزند یا اقدامی بکند که حق معترضین و حق خون های به ناحق ریخته ادا شود،لطفا به نماز جمعه نیاید. همین وبس.«

– طبرزدی و جنبش سبز

حشمت الله طبرزدی اما این روزها به جنبش سبز پیوسته و امیدهایی به این جنبش دارد او اگرچه علی رغم همه ی نقدهایش بر هاشمی و خاتمی و اصلاح طلبان در مواقع لزوم از حرکت آنها حمایت کرده و به رفتار آنها امید می بندد اما ماجرای جنبش سبز قدری فرق می کند اصولا طبرزدی بیشترین و معنادار ترین تغییرات را بین عناصر سیاسی ایران تجربه کرده است او روزی رهبری را لقب امام می دهد و روزی خواهان برچیده شدن مقام رهبری می شود ، روزی هاشمی را امیر کبیر ایران و سردار سازندگی می نامد و روزی او را رئیس باند قدرت و روز دیگر اورا راه حل بخشی از مشکلات، روزی خاتمی را دست نشانده هاشمی می داند و روز دیگر عوامل اورا دروغگویان و فرصت طلبانی مینامد که از حرکت او در 18 تیر استفاده ابزاری و تبلیغاتی کرده اند و روزی به حمایت آنها می پردازد اما در این میان جنبش سبز چیز دیگریست، او این حرکت را خودجوش و اصیل می داند و امیدوار است این جنبش منشا تحولات عظیم و در نهایت تغییر رژیم شود:

» به نظر من جنبش سبز یک جنبش خود جوش یا خود به خودی است. برای این که هیچ کس از پیش برای ان برنامه ریزی نکرده بود. این یک جنبشی است که معلول تقلب،تجاوز،کشتار،سرکوب و اعترافگیری است.ولی خود جوش بودن ان موجب این نمی شود که اهداف اصیلی در برنامه نداشته باشد. پس می توانیم ان را تحلیل کنیم.به لحاظ اجتماعی یا پایگاه طبقاتی این جنبش به طبقه ی متوسط اجتماعی مربوط است. در واقع جامعه ی شهری و تولیدگران و کسبه و تکنوکرات ها و نیز اداری ها و دانشجویان و دانش اموختگان در ان فعال هستند. اگر چه بخشی از کارگران یا روستاییان و کشاورزان نیز از ان حمایت می کنند اما این جنبش به پایگاه طبقاتی ان ها مرجوع و مربوط نیست. در عین حال زنان و فرهنگیان متوسط شهری در ان فعال هستند. جنبش خاستگاه طبقاتی-اقتصادی معینی ندارد ولی از یک پایگاه اجتماعی برخوردار است.«

و در جای دیگر لب کلام را اینگونه بازگو می کند:«من از کسانی که به دنبال باز تولید شکل دیگری از جمهوری اسلامی خط امامی هستند، دعوت می کنم برای یک بار هم که شده شعار های اسلامی خود را در بین جنبش سبزی ها که خود طلایه داران ان هستند، بیان کنند تا دریابند که هیچ کس طالب این شعار ها نیست. پس مردم ما از حکومت دینی گذر کرده اند.«

مطلب آخر اینکه عکسهای فوق آخرین عکسهای مهندس حشمت الله طبرزدی است. عکسهایی که در روز 13 آبان امسال گرفته شد. او امیدوار بود که در روز 13 آبان حضور حامیان جنبش سبز چشمگیرتر از حامیان نظام اسلامی باشد اما…

اضافات:

– مطالب فوق استخراج شده از متن مصاحبه ها و مطالب ایشان است که عمده آن در وبلاگ اقای طبرزدی و جبهه دمکراتیک ایران وجود دارد.

– در ویکی پدیا حشمت الله طبرزدی متولد گلپایگان معرفی شده است اما زادگاه او آبادان است و تنها بعد از جنگ برای چند سالی خانواده اش در گلپایگان و تهران ساکن شده بودند.

– ببخشید که باز هم طولانی شد اما چاره ای نبود تازه کلی هم خلاصه اش کردم.

– میدونم که عکسها بیشتر از متن بهتون چسبید!

– ظرایف زیادی در تاریخ نهفته است، شاید بعدها این سیر تحولات نویسی رو ادامه دادم!

 

منبع:

http://ermineh.blogfa.com/post-118.aspx

نوشته‌شده در Uncategorized | 2 دیدگاه

راز دشمنی دیرینه خامنه ای با میرحسین موسوی(بررسی شجره نامه خامنه ای)

آیا می دانستید که امامزاده سید بیژن و امام خامنه ای هر 2 از نوادگان امام سجاد هستند ؟(و رازی سر به مهر)

https://i0.wp.com/www.sunni-news.net/rtb_uploaded_images/poster_emam_zaman_va_khmenehii.jpg

یکی از ترفندهای سیاسی شناخته شده و راههای سوار شدن بر گرده توده های مردم, پروژه مقدس سازیست!

به این نحو که ابتدا کسی را مقدس می کنند و بعد به ملت می گویند که حالا برای این فرد مقدس می توانید جان و مالتان را بدهید!

وبه این ترتیب مردم را به رضایت و رغبت خودشان به بردگی درمی آورند و به منافع پلید خویش می رسند.

حتما شما هم داستان امامزاده سید بیژن را که نمونه ای از امامزاده ها و سیدهای تقلبیست که صرفا برای منافع عده ای به وجود آمده اند شنیده اید:

ضریح مطهر امامزاده سید بیژن!

توليد جدید در کارخانه خرافه سازی سید خراسانی (امام خامنه ای)!

با توجه به عدم وجود حرف «ژ» در الفباى عربی و اینکه «بیژن» نامی کاملا فارسی هست، والدین این بزرگوار چگونه وی را صدا می زدند؟!!

راست گفته اند که دروغگو حافظه ندارد.

 

یکی از نوادگان امام سجاد!

×× برای دیدن عکسها با اندازه واقعی، بر روی تصاویر کلیک کنید ××

 

همانطور که می دانید همزمان با سفر خامنه ای به به قم

شجره نامه خامنه ای در تیراژ وسیع و از پول بیت المال در بین مردم توزیع شد!

توزیع شجره نامه خامنه ای در تیراژ وسیع

شجره نامه رهبر انقلاب منتشر شد

اما دلیل اینهمه ریخت و پاش از پول نفت مردم بینوای ایران چه می تواند باشد؟!

آیا در سید بودن خامنه ای شبهه ای وجود دارد که لازم است اینهمه از بیت المال خرج شود؟!

مگر دین اسلام نگفته است که تنها ایمان و عمل صالح ملاکهای برتری انسانها هستند؟

پس شجره سازی و فخر فروشی از سوی کسی که خودش را شعبه ای از ولایت رسول الله بر روی زمین می داند, چه معنایی می تواند داشته باشد؟

میرحسین موسوی و خامنه ای هر 2 نام خامنه را به عنوان نشانی از ریشه خود , همراه دارند

آیا میرحسین موسوی به اطلاعاتی سری راجع به خامنه ای دسترسی دارد که ما نمی دانیم؟

و ترس از افشای این اطلاعات باعث دشمنی دیرینه خامنه ای با میرحسین موسوی گشته است؟

خامِنه یکی از شهرهای استان آذربایجان شرقی ایران است. این شهر مرکز بخش مرکزی شهرستان شبستر است.[۱] خامنه در ۵ کیلومتری شبستر و ۷۵ کیلومتری تبریز قرار دارد.

خامنه دارای فرهنگی کهن می‌باشد اولین مدرسه کل منطقه (مدرسه معرفت خامنه) حدود ۱۲۰ سال پیش در این شهر بنا شده این شهر دارای مساجدی کهن و درخت چناری با قدمت بیش از ۱۵۰۰ سال می‌باشد.[نیازمند منبع] این شهر دارای دانشگاه کارخانه بزرگ نساجی بیمارستان مجهز و هنرستان شبانه‌روزی می‌باشد.طبق آمار سال ۷۵ خامنه پس از شاهین‌شهر و جلفا سومین شهر باسواد کشور شناخته شده‌است که درصد کمی از مردم که بیسواد یا کم سوادند مهاجرانی هستند که برای اشتغال به خامنه آمده‌اند.این شهر از سال ۱۳۱۵ دارای شهرداری است

اکثر اهالی شهر کوجک خامنه را سیدها تشکیل می دهند و علاقه آنها به میرحسین موسوی چندین برابر خامنه ایست

عکس: بلوار «مهندس میرحسین موسوی» در شهر خامنه

 

چنار پیر خامنه , سمبلی از مقاوت و ایستادگی مردم این دیار

درخت کهنسال چنار با قدمتی بیش از هزار سال در محله ای بنام چنار که دز غرب شهر خامنه قرار گرفته و در کنار چشمه ای با آب گوارای و خنک جا خوش کرده .

این درخت زیبا و کهنسال ، قریب به اتفاق تمام کسانی را که برای اولین بار از خامنه دیدن میکنند را به دیدار خود وادار میکند. اکثر کودکان خامنه خاطراتی از آن دارند و شاید همه خامنه ایها حداقل یکبار شاهد آتش گرفتن خودبخود چنار پیر شهرشان میباشند .

چنار خامنه چند مدت یکبار دچار آتش سوزی میشود که علت آن برای نگارنده مشخص نیست ولی با تمام آتش سوزیهائی که تاکنون دچارش شده باز ایستاده و سایه خود را از مردم دریغ نمیکند .

اما آیا خامنه ای و اجدادش هم قدمتی به اندازه درخت چنار در خامنه دارند؟

بر خلاف میرحسین موسوی و اجدادش که ریشه ای طولانی در سرزمین آذربایجان و خامنه دارند, از ساکن شدن اجداد خامنه ای مدت زمان زیادی نمی گذرد و پدر خامنه ای هم این شهر را ترک نموده و به مشهد رفت تا فرزندانش فقط نامه از خامنه را یدک بکشند!

میرحسین موسوی كیست؟

او فرزند میر اسماعیل است كه بارها مبارزین دوران شاهنشاهی ،اهل خامنه را با لابی كردن با تیمسارصمدیان پور(معاون قدرتمند رئیس کل شهربانی زمان شاه) كه با او همشهری بود را از زندان نجات داد. از جمله شخص جناب رهبری را بعد از چند هفته که در زندان شاه بود و برادرشان آقا هادی را که چون سابقه مبارزاتی بیشتری داشت، که بیش در زندان مانده بود.


ملاقات خامنه ای با میرحسین موسوی در منزل پدر میرحسین موسوی

اخبار داغ هفت تیر میر حسین موسوی خامنه ای


میراسماعیل كیست؟

او فرزند میر مهدی است كه در زمان رضا خان به اتفاق 8 تن از اهالی خامنه، روستای خامنه را از خان ظالم این ده، به قیمت یازده هزار تومان خرید و خامنه را از ستم خان نجات داد. سپس ده را به مردم واگذار و پول پرداختی را از محل فروش سهم آب قنوات ده تهیه کرد. سند فوق در موزه هدایای موسوی در خامنه موجود است. شرم بر شب پرستان ، شرم بر دیکتاتورانی که برای یک بار هم که شده خود را در آینه نمی بینند



عكس فوق آرامگاه میر مهدی پدر بزرگ میر حسین موسوی می باشد.

اجداد خامنه ای اعرابی بودند که در صده های اخیر وارد ایران شده بودند و در روستایی که ساکنانش را سیدها تشکیل می دادند نمی توانستند ادعای هم ریشگی و شجره نامه یکسان با اهالی خامنه داشته باشند و در نتیجه باید ریشه ی شجره نامه خود را در جایی خارج از آذریایجان برمی گزیدند و فردی را که انتخاب می نمودند بایستی دارای نواده های زیادی باشد به نحوی که تعداد کسانی که از ریشه وی هستند , منطقه وسیع و طیف وسیعی از سیدها را شامل شود.

اجداد خامنه ای پس از خروج از عراق , ابتدا وارد مناطقی از استان مرکزی امروز-اراک(عراق عجم) شده بودند و شناخته شده ترین سید در این منطقه , کسی نیست به جز سلطان سید محمد كه از سادات حسینی است که با چهار واسطه فرزند امام سجاد می شود.

پس اجداد او که ریشه ای در آذربایجان نداشتند و اگر سیدی از اهالی آذربایجان رو به عنوان جد خود انتخاب می کردند افتضاح به بار می آمد, شجره نامه ای با محوریت سلطان سید محمد ساختند!

پدر پدر بزرگ خامنه ای(سید محمد) اولین فردی بود که قدم به خاک روستای سید نشین خامنه گذاشت و خودش را با ریشه سلطان سید محمد که مزار ایشان در میقان اراك است معرفی نمود.

بعد از مدتی حتی پسر سید محمد و جد خامنه ای(سید حسین) هم نتوانست در خامنه بماند و به نجف مهاجرت کرد!

سید حسین ، فرزند سید محمد در خامنه مشغول هدایت و ارشاد مردم می شود و البته به نجف اشرف سفر می كنند و در آنجا به درس و بحث اشتغال می ورزند . ایشان جد حاج سید علی خامنه ای بودند .

بدین ترتیب حتی پدر خامنه ای هم در عراق متولد شد

سید جواد فرزند سید حسین و پدر خامنه ای – كه با شهرت خامنه ای شناخته می شود – در نجف اشرف در خانواده ای روحانی ، در سال ۱۲۷۳ شمسی متولد شد . در سه سالگی همراه پدر به تبریز می آیند و در محله » خیابان » سكنی برمی گزینند . وی در نوجوانی شاهد ماجراهای مشروطیت بود ، مخصوصا اینكه شوهر خواهرش » شیخ محمد خیابانی » رهبری بخش بزرگی از جریان مشروطه خواهی را در شمال غرب ایران رهبری می كرد و بطور بدیهی تمام خانواده را درگیر این جریانات ساخته بود .

پدر خامنه ای هم در خامنه نماند و به مشهد مهاجرت نمود!

آقا سید جواد خامنه ای در جوانی سفری به عتبات و سفر دیگری به مشهد كرد و در همین سفر آخر ، جذب معنویت و صفای علمای مشهد و هم جواری با امام همام موسی الرضا (ع) شدند و تصمیم به اقامت در مشهد گرفتند . وی ابتدا نه ماه و سپس ۹ سال در مشهد ساكن شد و از حضور علمای بزرگی چون » آیت الله آقازاده خراسانی » و » آیت الله حاج آقا حسین قمی » استفاده كردند .

همینطور که مشاهده فرمودید اجداد خامنه ای ابدا ریشه ای در خامنه ندارند و هر یک به نحوی از خامنه مهاجرت نموده اند!

دلیل این مهاجرت و فرار از سکونت در خامنه چیست؟

چرا خامنه ای اینهمه اصرار به چاپ شجره نامه اش دارد؟


شجره نامه خامنه ای

http://www.askdin.com/attachment.php?attachmentid=7643&stc=1&d=1286707384

 

 

آیا روزی میرحسین موسوی و یا سایر اهالی خامنه از این راز پرده برخواهند داشت؟

باید ماند و دید


نوشته‌شده در Uncategorized | ۱ دیدگاه

از طرف معتبرترین دانشگاهای دنیا (هاروارد,آکسفورد,سوربن) دکترای افتخاری میکروبیولوژی به امام خامنه ای اهدا گردید!

https://i0.wp.com/www.baronbob.com/Graduation-Donkeymain.jpg

از سوی معتبرترین دانشگاهای دنیا (هاروارد,آکسفورد,سوربن و … ) دکترای افتخاری میکروبیولوژی به دانای مطلق,مسلط به رازهای آسمانها و زمین , قبله عالم , جانشین خدا بر روی زمین و رئیس شعبه ولایت رسول الله در کره زمین و حومه (امام خامنه ای) اهدا گردید!

دلیل اهدای این جایزه نوآوری و نبوغ مقام عظمای ولایت اعلام شده است!

چون تا به حال در دنیا برای ویروس ها واکسن ساخته بودند ولی این اولین بار در تاریخ بشر بود که کسی برای مبارزه با میکروب ها واکسن تولید کرده است!!!؟؟؟؟؟

چون خود مقام معظم جرات خارج شدن از ایران را ندارند , لوح تقدیر و دکترای افتخاری ایشان به فردی که عکسش در زیر آمده است داده شد تا آنرا برای مقام عظما بیاورد!

https://i0.wp.com/www.urbanmicro.com/testblog/image.axd

نوشته‌شده در Uncategorized | 4 دیدگاه